فصل سوم

طبق توافق، بیست و یک کارشناس با رئیس بزرگ لژF.O.G.C دوباره دیدار کردند.

درابتدا موضوع موردبحث در مورد، رئیس بانک بزرگ آقای Z بود که توسط سیلسیس از رموز درجه ی بیست و هشتم خبردار شده بود چون او عضو نبود، یا باید عضو می شد یا جان خود را از دست می داد.اما به نظر نمی رسید شخصیتش همگام با لژ باشد٬بنابراین تصمیم گرفته شد که قبل از قتل از او به عنوان ابزاری برای بدست آوردن پول استفاده شود.اساساً از کاپیتالیست های قدرتمندی تشکیل شده بود که از ثروت و دارایی های خود برای امور علم غیب استفاده می کردند که به آنها اجازه می داد که به منابع اصلی سرمایه در وقت لازم دسترسی داشته باشند.آنها از هرچیزی برای رسیدن به هدف بهره می بردند.زندگی افراد برای آنها نا چیز بود و از ترفندهای قانونی برای اهداف خود استفاده می کردند.روش های پیچیده، آموزش و تجربه ی آنها این امکان را برایشان فراهم می کرد که هرگونه جرمی را در میان  عموم انجام دهند و کسی حتی به آنها کوچکترین شکی نکند.کارشان با این حقیقت که مردم آلمان هیچ توجه خاصی به تحقیق در مورد قوانین و قدرت های ذهنی ندارند، آسان می شد.

لژ برای عموم ٬اجرایی در مورد علوم غیب داشت که فقط حقه و فریب بود تا به خوبی بدانند که دانش عمومی از فلسفه ی علوم غیب٬ یک گروه اجتماعی را بوجود می آورد که می توانست آنها را به هدفشان نزدیک کند. علاوه برآن، اجراهای آنها به عنوان سدی در مقابل احتمال شناسایی شد نشان توسط نجنگان ٬عمل می کرد که اگر این اتفاق می افتاد، هویت آنها را فاش می کرد.

کاری که فراباتو انجام داده بود و به خوبی وجود قدرت ها و قوانین ماورائی را نشان داده بود، خشم آنها را برانگیخت اگر او از آن دسته غیب گو نماهایی بود که معروف شده بود، لژ هیچ دلیلی برای دخالت نمی دید.مخصوصاً رئیس بزرگ از فراباتوا به شدت متنفر بود و نمی توانست اورا به خاطر آشکار کردن گذشته اش برای برادر هرمس٬ ببخشد.بنابراین، اعضای لژ تصمیم گرفتند که از هر ابزار ممکنی برای جلوگیری فراباتو از ادامه ی سخنرانی هایش استفاده کنند.

درابتدا هرچند آمادگی هایی لازم برای کشتن آقایZ انجام دادند، اما منشی به زیر زمین آپارتمان رفت تا اِلی، دختر سرایدار که به عنوان واسطه غیب گویی از آن استفاده می شد را بیاورد.دخترک در آنجا با پدرش زندگی می کرد و مادرش سالها قبل مرده بود.الی٬ دختری لا غر و با موهای قهوه ای و چشم های آبی تیره بود که هجده سال داشت.اگر چه که دوست نداشت واسطه باشد اما جرات اعتراض نداشت چون پدرش برای این کار پول می گرفت.

بعد از چند دقیقه، الی خود را به همراه منشی در اتاق کنفرانس دید.علامت داده شد و صندلی در مرکز اتاق قرار داده شد.که روی آن پارچه ی سیلک سفیدی انداخته شده بود.پارچه ی سیلک دیگری هم در کنار صندلی بود  تا در طول آزمایش روی واسطه انداخته شود.

با علامت رئیس بزرگ، عملیات آغاز شد.الی روی مبل دراز کشید و منشی در کنار آن روی صندلی نشسته بود.منشی به چشمان دختر خیره شد چیزی در گوش دختر زمزمه کرد در عرض چند ثانیه با ضربه ی مغناطیسی، جادوگران موفق شدند در او حالت عمیقی از خواب مصنوعی ایجاد کنند.او در مرحله ی اول هینپوتیزم قرار داشت.ضربه های مغناطیسی بعدی روی گلویش٬ قدرت تکلم را از او گرفته بود.

الی آنقدر به خوبی هیپنوتیزم شده بود که بدون درد سر تمام کارهایی را که می خواستند، انجام می داد.ابتدا از او خواستند تا از طریق دیدار ذهنی بگوید که فراباتو در آن لحظه چه کار می کند.او فوراً گفت که در حال اجرای نمایش شعبده بازی روی صحنه است.منشی بلافاصله روح او را برگرداند چون می ترسید فراباتو متوجه او شود و از کار آنان خبردارشود.

سپس از الی خواسته شد تا در مورد آقایZبگوید که چه کار می کند.اوپاسخ داد که او درخانه، روزنامه می خواند.درمورد اعضای خانواده اش پرسیدند و الی گفت به غیراز آقایZکسی در خانه نیست.

با دانستن این اطلاعات، رئیس بزرگ و برادران دایره ای را دور الی و منشی درست کردند. واسطه را با سیال مغناطیسی شارژ کردند و زمانیکه فشار مغناطیسی به اندازه ی کافی قوی شد، از او خواستند که آقای Zرا بخواباند و سپس به او نگاه کند.

از طریق نفوذ واسطه، آقایZ احساس کرد، سرش را روی بالشت گذاشت و خوابید.از الی خواسته شد تا آقایZ را در مورد شرایط لژ و اعضای آن آگاه کند و سپس از الی خواسته شد تا با آقایZ در ارتباط بماند.از طریق حربه ی مغناطیسی، آقای Z یکی از ابزارهای بی قدرت لژ شده بود.

منشی نام Z  را در روی صفحه مومی که برای هدف آماده شده بود، نوشت و آن را روی شکم واسطه گذاشت و ارتباط ماورائی با قربانی برقرارکرد.سپس آن صفحه را برای چند دقیقه روی پیشانی دختر گذاشت تا ذهن دختر را برای انجام کارهای در فاصله زیاد آماده کند.منشی، لوح را به گوش ها و قلب  الی مالید و سپس آن را کنار گذاشت.

دایره تشکیل شده توسط برادران لحظه ای باز شد و صندلی به داخل هل داده شد و رئیس بزرگ روی آن در مرکز نشست.سپس لوح مومیایی کوچک به آرامی گرما داده شد و به شکل صدف در آورده شد.ورد مخصوص پشت سرهم خوانده می شد و رئیس بزرگ خودش را طوری مستقر کرد که تماس ماورائی بیشتری باگیرنده داشته باشد.او٬از برادرانی که در اطراف او ورد می خواندند انرژی لازم را می گرفت.باصدایی قدرتمند با صدف مومیایی صحبت می کرد. مرد جوانی فردا صبح ساعت یک ربع به دوازده به دفترتو می آید که یک کت و شلوار تیره و کراوات قرمز پوشیده است.او درخواست وام یک میلیون مارکی برای ساختن یک پروژه در سوئیس می کند.بدون هیچ مقاومتی با درخواست او موافقت می کنی.بعدازاینکه به پیشانی اش سه بار با دست راستش ضربه زد، چک یک میلیون مارکی برایش می نویسی.فوراً پس از دادن چک احساس خستگی می کنی و5 دقیقه می خوابی.وقتی بیدارشدی، اتفاقات یک ساعت قبل را فراموش کرده ای.هرگز به یاد نمی آوری که آن مرد چه شکلی بوده است.همه ی جزئیات این اتفاق از ذهن تو ناپدید می شود.از آن اتفاق به بعد، مریض خواهی شد طوری که بیماری در چهره ات نمایان می شود و عصبی خواهی شد.به ناگاه افکارت به هم می ریزد و هر روز افسرده تر خواهی شد.هرموضوع کوچکی تورا اذیت خواهد کرد و متعاقباً هرگز احساس آرامش نخواهی کرد.هیچ چیزی در زندگی برایت خوشایند نخواهد بود و نهایتاً هرکس که به تو نزدیک می شود فکر می کند که تو غیرقابل تحمل هستی و دقیقاً بعد از چهارده روز خودت را با تپانچه خواهی کشت.

آقایZمرد باشرافتی بود و به خاطر مهارتش در کار٬ معروف بود.یک بار در لندن ربوده شده به خاطر همین از آن به بعد بسیار محتاط بود و همیشه با خود تپانچه حمل می کرد.

بعداز اینکه رئیس بزرگ افکار هینپوتیزمی را به ذهن او انتقال داد، روی صدف مومیایی نشانه ای کشید و آن را با پارچه ی سیلک بنفشی که منشی به او داده بود پیچید.

حلقه ی جادویی برادران بازشد و هر کدام روی صندلی های وسط اتاق نشستند.صندلی واسطه که هنوز هینپوتیزم بود، به وسط اتاق آورده شد.منشی٬ روح او را از خانه ی سرپرستZبازگرداند و به سمت فراباتو فرستاد.

در آن لحظه فراباتو اجرایش را به پایان رسانده بود و با دوستش ملاقات کرده بود.واسطه، آدرس دقیق را به برادر داد و گفت که خانواده ی آن دوست خوابیده اند و فقط آن دو مشغول صحبت در مورد مشکلات علم غیب هستند.آنقدر غرق صحبت بودند که فراباتو متوجه نشد که الی او را تماشا می کند.

بابدست آوردن این اطلاعات، منشی روح واسطه را بازگرداند و با برخی ضربه های مغناطیسی هوشیاری اش را باز گرداند.دختر هیچ اطلاعی از کاری که برای لژ کرده خبر نداشت.البته برای اینکارش پول اضافه ای درخواست شده بود.هرچند وضعیت این نشست ویژه به نظرش غیرعادی می آمد.منشی با مهربانی او را از اتاق بیرون برد و به عنوان جایزه به او چند اسکناس داد.

یکی از اسرار اعضای لژ F.O.G.C توانایی آنها٬ در خواب کردن دیگران و بیدار کردن دوباره ی آنها ٬بیمار کردن و مداوای مجدد آنها، توانایی بخشیدن و یا کشتن آنها در هر زمان که دوست داشته باشند، است.اعضای پیشگام لژ، این دانش را با وارد شدن به پیمان شاهزاده ی شیطان فرا می گیرند.با روش های جادویی می توانستند هر فرد آموزش ندیده ای که دسترسی به منبع این کار ندارند، تحت تاثیر قرار دهند.

فراباتو مورد مخصوصی برای لژبود.چون با هرگونه فعالیت های امور غیبی آشنا بود و به علاوه تحت حمایت برادران نور بود.لژF.O.G.C برادران نور را می شناختند اما هیچ نظری در مورد میزان قدرت استثنایی آنها نداشتند.تصمیم گرفتندفراباتورا در معرض حمله­ی مغناطیسی قرار دهند. پس از گفتگوی کوتاهی، منشی برای برداشتن وسیله ای که آن را تپافون می نامیدند، به اتاق تجهیزات رفت.این وسیله در وسط اتاق قرار داشت.این یک راز بسیار مهم لژ بود که به شدت کنترل می شد.ابزار لرزشی که می توانست از هر فاصله ای لرزش شدیدی را بوجود بیاورد و به عنوان سلاح کشنده ای در میان سلاح های لژ به شمار می رفت.

اگر تصویر یا مومیایی2 هر انسان یا حیوانی در قسمت کانونی ارتعاشات تپافون قرار بگیرد، بعد فیزیکی و ستاره ی آن موجود تحت تاثیر قرار می گیرد.اساس هر چیزی٬ با این وسیله در هر فاصله ای از بین می رفت. علاوه برآن، به عنوان انتقال دهنده ی بی سیم انرژی استفاده می شد، چیزی که علوم مدرن می تواند آن را توضیح دهد.هرفکری می تواند از طریق تپافون منتقل شود.درنهایت، این وسیله، امکانی را فراهم می کند که منجر به بیماری های عصبی و مسمومیت می شود که درمان پزشکی را دچار مشکل می کند.معمولاً، تصویر یا متعلقات شخصی برای ایجاد

ارتباط با قربانی مورد نظرکافی است و همانطور که گفته شد، فاصله مکانی اهمیتی ندارد.

چون فراباتو شخصیت شناخته شده ای بود، تصویرش در روزنامه ها همیشه به چپ می رسید.وبرای لژ F.O.G.C بدست آوردن عکس او برای رسیدن به هدفشان بسیار آسان بود.رئیس بزرگ تصویر فراباتو را در مرکز کانون اشعه ی تپافون قرار داد مخلوطی از درصد زیاد الکل را آماده کرد و آن را آتش زد.درهمان لحظه، برادران دیگر حلقه ی جادویی درست کردند تا حمله تلپاتی را با کمک شعله آغاز کنند.

معمولاً جادوگران سیاه برای این روش برای قربانیانی که از توانایی غیبی برخوردارند، استفاده می شدند.در اجرای احکام لژ از تپافون، زیاد استفاده می کردند.بنابراین هرگز با شکست روبرو نمی شدند.قربانبان تپافول با تشخیص گرفتن یک ضربه کشته می شدند.

فراباتو همچنان با دوست خود بود و گفتگوی آنها ادامه داشت.هردو آنقدر غرق گفتگو بودند که در ابتدا متوجه حمله ی لژF.O.G.C شدند.وقتی فراباتو شروع به عرق کردن کرد، متوجه شرایط غیرطبیعی اطراف خود شد.به سمت بالا و پایین اتاق راه می رفت و به دنبال علت این گرمای غیر معمولی بود تاکنون هرگز همچین حالتی را تجربه نکرده بود.دما در اتاق شروع به بالا رفتن کرد و دوستش را هم تحت تاثیر قرار داد.

فراباتو به سرعت متوجه شد که علت این گرما از بدن خود او نیست.ساعت مچی و انگشترش از شدت داغی دستش را می سوزاند.شکی نداشت که یک قدرت ماورائی تلاش بر نابودی او دارد.می خواست با این نیرو مقابله کند اما گرما آنقدر وارد بدنش شده بود که قدرت تمرکز را از او گرفته بود.بی اختیار روی صندلی افتاد.

 دوستش در مقابل نیروی ساتع شده ٬بی قدرت شده بود.در این حالت چه می شود کرد؟جستجوی روش پزشکی بی فایده است، دکترها در مقابل حملات جادویی چه می کنند؟

خون٬ در رگ فراباتو در حال جوشش  بود و او تلاش می کرد مقاومت کند اما نمی توانست بدنش و روحش را به هم وصل کند.او از خدا کمک خواست، به این نتیجه رسیده بود اگر مردن او مقدر نشده باشد، خدا به او کمک خواهد کرد.

دوست فراباتو سعی کرد او را به سوی خود بکشد اما مجبور شد عقب نشینی کند چون گرمای شدید اتاق همه چیز را غیرقابل تحمل کرده بودناگهان فراباتو صدایی را در درون خورشید که می گفت:آب بریز.

دهانش را باز کرد و به آهستگی گفت:آب، آب زیاد.

دوستش با عجله از اتاق خارج شد و یک سطل بزرگ پر از آب برداشت به سمت فراباتو آمد.فراباتو دست چپش را داخل سطل گذاشت ناگهان به آرامش رسید و بعد از چند دقیقه قدرت و شفافیت ذهن او بازگشت.

آب ٬گرم تر و گرم تر می شد و دوستش مجبورشد یک سطل دیگر بیاورد.زمان زیادی طول کشید تا گرما به آب منتقل شد چون حمله ی لژ با همان قوت ادامه داشت.اما ارتعاشات مخرب بدون هیچ تاثیری از بدن او رد شده بود و فراباتو خیلی زود قدرتش را بدست آورد تا از علم غیب خود استفاده کند.بااین علم، اشعه ی مخرب را بررسی کردومتوجه شد که منشا آن در لژ F.O.G.C  است.

باخود گفت: هرگز موفق نخواهید شد که اینگونه به من حمله کنید.تا آنجائیکه قوانین ماورائی اجازه می دهد، همه کار می کنم تا نقشه های آینده ی شما را بر ملا کنم.

همانطور که تپافون به ارتعاش ادامه می داد، فراباتو آنها را به آب منتقل می کرد.بااستفاده از علم غیب٬ جلسه ی لژ را مشاهده می کرد تا اینکه بعد از ساعتی آنها حلقه ی جادویی را باز کردند.عکس را از مرکز کانون برداشتند و آتش را خاموش کردند.سپس دید که منشی اسلحه ی خطرناک را قفل کرد و به اتاق تجهیزات برگرداند.سپس برادران لژ در بین خودشان صحبت می کردند و رضایت خود را در مورد اینکه فراباتو دیگر قادر نخواهد بود که به آنها ضرری برساند، اعلام می کردند.آنها منتظر خبر روزنامه ها مبنی بر انتشار خبر مرگ ناگهانی جادوگر معروف و کنسل شدن برنامه هایش بودند.جلسه ی دیگری در غروب فردای آن روز برپاشد تا پیروزی در مقابل دشمن خود را جشن بگیرند.سپس برادران شیطان پراکنده شدند.

درآن لحظه فراباتو مکاشفه را به پایان رساند.چون هیچ دوستی در هتل نداشت، دعوت دوستش راقبول کرد و شب را آنجا ماند.قبل از اینکه از کار عصر خود دست بکشد از دوستش خواست یک تکه دراز٬ سیم مسی یا آهنی و یک چاقوی تیز آشپزخانه برایش بیاورد.دوستش درخواست عجیب فراباتو را انجام داد.فراباتو سیم را دور تخت پیچید و دو سر آن را به چاقو وصل کرد و آن را روی زمین گذاشت.بعداز کمی تمرکز، سیم را با نیروی حمایتی در هر سه دنیا شارژ کرد.

باانجام این کار، خودش را در مقابل هر گونه اثر ماورائی مقاوم کرد.سپس خوابید.فراباتو از خدا به خاطر این نجات فوق العاده تشکر کرد و خیلی زود به خواب رفت.